بسم الله الرحمن الرحیم ./

شب را توی پارک نزدیک ساحل داخل شهر به صبح رساندیم ! صبح رفتیم فریدونکنار و خرید . و ظهر برگشتیم . به همین سادگی !



 عکس زیاد گرفته بودیم، در ساحل سنگی با بتون های بزرگ رنگی اش ، ساحل شنی با قایق های زرد و سبز و آبی و سرخش ، با کف ساحل ، موج دریا ، صدف های جفت شده ، عینک آفتابی زده بودیم که چشمهامان از شدت نور در عکس ها لوچ نیفتد ! لبخندهایمان را پررنگ کرده بودیم و عکس گرفته بودیم! هزار جور ژستی که شبیه هیچکدام از لحظه های زندگیمان نبود. و من از میان تمام عکس ها همین یک را انتخاب کردم! همینکه ژستش ، ژست ِ مثلا حواسمون نیست» نبوده ! بلکه واقعا حواسمان نبوده و خودمان بودیم. همینکه خنده های از ته دلمان در لبخند ژد تصنعی پنهان نشده ! همینکه نگران ِ کج شدن ِ حالت بالای روسری ام نبودم ، یا نگران نیم کیلو شنی که پاچه ی شلوارم را سنگین میکرد . خودم بودم ، خود واقعی ِ راحت ِ خوشحالی که غم دنیا را پرت کرده گوشه ای و دل را به دریا زده بود تا زمان و مکانش را زندگی کند . تا بهترین ِ خودش باشد برای دلِ خودش ! مهم نیست دیگران چه فکر میکنند ، خودت باش ، بهترین ِ خودت باش . در هر زمانی . در هر مکانی . نهایت لذت را ببر از تمام نعمت هایی که به تو بخشیده شده . این بهترین نوع شکرگزاری ست


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها