بسم الله الرحمن الرحیم./

اینکه دیر به دیر بیایم و بنویسم برای خودم هم دلگیر است، بهمن ماه هم پر از اتفاق بود، پر از کار و گشت و گذار و خرج و برج و اینکه زندگی مثل همیشه در جریان بود! مثل دی ماهی که تلخ گذشت و گذشت ، بهمن هم علی رغم شادتر گذشتنش ، گذشت ! میتوانم بگویم برنامه ی بیشتر روزهایم همین بود که صبح به صبح بیدار شوم بنشبنم پای چرخ ، و در میان روز اشپزی کنم مرتب کنم ظرف بشورم گاهی بغض کنم یا بخندم ، کار کنم ، بروم بیرون به ادم ها نگاه کنم. یا از پنجره ی آشپزخانه دنبال دماوند بگردم! اگر ببینمش شاد شوم که هوای خوبیست اگر نبینمش هوا آلوده است و غصه م شود! همه ی سعی م را بکنم لا به لای مشغولیت هایم چند ورق از کتاب را پیش ببرم و مطالعه را زمین نیندازم.

دوباره خیاطی کنم و نیمه شب خسته و آه آلود بخوابم! آهی که از دوری می آید. مبادا مشغولیت ها و روزمرگی ها و امور دنیا از تو دورم کند. مبادا !

آن شب که تنها بودم تا سه نیمه شب نخوابیدم، صبح که بیدار شدم آفتاب طلوع کرده بود و پنجره روشن بود، پرده را کنار زدم تا نور را بیش ازین ها دعوت کنم ، چشمانم چیز تازه ای دید! برف باریده بود! شب تا صبح برف باریده بود! آن روز تنها به راهپیمایی رفتم در شهر غریب و این اوج رضایت من از بهمن ماهی بود که گذشت. بحمدالله و بفضل الله ! 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها